تماس با ما درباره ما

گفتگو با مادر شهید شهروز مظفری نیا سرتیپ حفاظت حاج قاسم سلیمانی

عکس های گوشه و کنار منزل نشان از دلتنگی های مادر می دهد. یاد وخاطره شهید مظفری نیا در و دیوار خانه خودنمایی میکند و مادری که دلخوش این عکس هاست و ساعت ها با آنها سخن می گوید، گویی که خود پسرش کنارش نشسته و لبخند میزند تا غم فراغ را پنهان کند ...
گفتگو با مادر شهید شهروز مظفری نیا سرتیپ حفاظت حاج قاسم سلیمانی

تهران بهشت؛همزمان با میلاد فاطمه الزهرا(س) و روز مادر به دیدار "زهرا زینعلی" مادر شهید شهروز مظفری نیا همرزم شهید حاج قاسم سلیمانی رفتیم که درس صبر و عشق را بیاموزیم و بدانیم از دامن این مادران چه غیور مردانی تربیت شده‌اند تا به معراج برسند.

• این دوسال چگونه گذشت؟

زینعلی: دوسال از پر کشیدن پسرم شهروز  می گذرد، دو سال سخت را با توکل به خدا گذراندیم. آرامشی از جنس صبر خدا به ما اعطا کرد روزها و شب ها از غم فراغ گریستیم ولی در کنارش آرامشی را تجربه کردیم و دلخوش بودیم که به آرزوی دیرینه اش رسید.

• از رفتار و منش ایشان بفرمایید.

  شهروز و برادرانش همواره در مسجد بودند و از همان دوران کودکی صالح و با گذشت بود. او در مسجد محل اذان می‌گفت، بسیار مودب بود همیشه بااحترام رفتار می کرد .خلاق بود و منش ایشان زبانزد اطرافیان و فامیل بود ... او ادامه می‌دهد: گویی که خداوند او را برای شهادت انتخاب کرده بود و در نهایت مسیر زندگی اش  را در راه خدمت انتخاب و جان خود را نثار دفاع از ارزش های اسلام کرد. 

• آرزوی شهادت

صدای مادر لرزان می‌شود، "شهروز همیشه هنگام وداع می گفت "مادر دعا کن من شهید بشوم." می گفتم "مادر الان زوده شهادت برای تو! تو هنوز جوانی، بزار فرزندانت بزرگ بشوند و بعد شهادت نصیبت شود."

او می گفت: "شهید شدن در جوانی چیز دیگری است، قسمت میدهم به آقایمان حسین(ع) دعا کن که من شهید شوم".

" فکر می کرد من از شهادت خوشم نمی آید؛ و من همیشه می گفتم: " مادر به خدا سپردمت ان شا الله خیر از دنیا و آخرت ببینی، این تیکه کلامم بود. "همه ما فدای دین اسلام و قرآن و رهبرمان بشویم".

• از درخواست شهید درباره محل خاکسپاری شان بگویید:

از آنجایی که شهید علاقه زیادی به ائمه و زیارت بقاع متبرکه داشت همیشه خواستار این بود که در حرم حضرت معصومه (ع) دفن شود .

• امید به زندگی...

از این شهید عزیز دو دختر به یادگار ماند و پسری به نام علیرضا که ۳ماه و ۱۸ روز پس از شهادت پدرش قدم به دنیا گذاشت. نامش علیرضا است و طبق وصیت پسرم نامش گذاشته شد.

"علیرضا" با تمام کودکی اش پدرش را خوب می شناسد و با همان زبان کودکی با عکس های پدرش حرف می زند و مطمئنا ادامه دهنده راه پدر خواهد بود و این عزیزان چراغ خانه ما هستند و با نگاه کردن به آنها زندگی مان روح تازه ای می گیرد.

 

 

ارسال نظر